سرانگشتانم راغرق خواهم کرد

انگشتانم رامی سوزانم یکی یکی 

وسرانگشتانم راداغ

وپنج انگشتم رافرومی برم

لابه لای خاطر ه ایی

که تورابرد

تابه اتش بکشد

رفتنت را

ازریشه

برای همیشه

| در تاریخچهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ساعت17:54توسطرضا رزم آور |

وقتی که اعتماد من
از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ‌های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون می‌بستند
و از شقیقه‌های مضطرب آرزوی من
فواره‌های خون بیرون می‌پاشید

وقتی که زندگی من
هیچ‌چیز نبود
هیچ‌چیز به جز تیک‌تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه‌وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ‌کس نیست

| در تاریخچهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ساعت17:49توسطرضا رزم آور |

| در تاریخچهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ساعت17:43توسطرضا رزم آور |

در ميان موجهايی که تازه به دنيا آمده اند،در انبوه شاخه هايی که عاشقانه شکوفه کرده اند،لا به لای ابرهای مهربانی که فردا باران می شوند ،تو را می بينم در تاج طلايی خورشيد،در صدای مرغ های سپيد دريايی،در زيبايی اشعارحافظ،در جذبه پری های گمشده و در آينه ای که جز تصوير تو ثروتی ندارد،تو را می بينممن بی تو يک بوسه فراموش شده ام،يک شعر پر از غلط،يک پرنده بی آسمان،يک نسيم سرگردان،يک رويايی ناتمام.من بی تو بهاری غريبم که در برف متوقف مانده است.يک جويبار سرد که هيچ وقت به دريا نمی رسد.يک عشق باشکوه که مجالی برای شکفتن ندارد.يک شاعر ارغوانی که نمی تواند آخرين بيت غزل های عاشقانه اش را بسرايد.مهربونم،می خواهم تمام تمام سيب های دنيا را برايت بچينم و روی پوست زلالشان بنويسم 

<< عاشقانه دوستت دارم>>.

| در تاریخچهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ساعت17:41توسطرضا رزم آور |

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی آخر ساقه جانت شکست!

آن عزیز ت عهد وپیمانت شکست؟

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست؟

هیچ کس در زندگی غمخوار نیست!

آه دیدی سادگی جان داده است؟

جای خود را گل به سیمان داده است!

دیدی آخرساقه حرف من بیجا نبود؟

از برای عشق اینجا جا نبود!

نو بهار عمر را دیدی چه شد؟

زندگی را هیچ فهمیدی چه شد!

دیدی ای دل دوستیها بی بهاست؟

کمترین چیزی که می یابی وفاست!!!!!!!!

(( میدونم وفا داری منظورم به دنیای بی وفاست ))

(( می نازم به وفات ))

| در تاریخچهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ساعت16:41توسطرضا رزم آور |