دارم ميرم


 

ناگهان چه زود دير شد  

| در تاریخدو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, ساعت18:13توسطرضا رزم آور |

دستام دستام دو کفه ی دعا بود
حرفام حرفام اسم تو و خدا بود
چشمام چشمام به خاک سجده گاه بود
اشکام اشکام رفیق ناله هام بود

افسوس افسوس که اون روزها تموم شد
پاییز اومد هر چی که بود خزون شد
ای داد ای داد گل های باغچه مردن
یاد ما رو با خود به خاک سپردن

| در تاریخدو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, ساعت18:7توسطرضا رزم آور |

 

دور هم بودن اگر ديروز ها لطفي نداشت

ارزش ديروز را امروز باور ميكنيم

| در تاریخدو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, ساعت17:52توسطرضا رزم آور |

سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت

بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت

از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها

زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت

هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی

عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت

بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی

قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت

سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق

هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت

کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام

آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت

آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد

گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت

ناله lما تا به اوج کبریا پرواز کرد             

گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .

| در تاریخیک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, ساعت14:24توسطرضا رزم آور |